شاید کسی ازتون پرسیده باشه!

یا شایدم  سوال خودتون باشه!

احتمال داره جوابش رو شنیده باشید...

زندگی یعنی چی!!!؟

معمولا  از آدم های نا امید شبیه این سوال رو می شنوید اما...

اما این بار یک انسان امید وار این سوال رو می پرسه.

واما جواب.

زندگی یعنی عوض شدن عشق.

همین.

یه روز عشق پستان شیر(شیشه ی شیر)

دوسه سال بعد بازی با بچه ها

اسباب بازی

عشق مدرسه

عشق گوشی

رایانه

تبلت

یه روزم می رسه به یه دختر

عاقلا عاشق دانشگاه ورتبه

بزرگتر که می شی عاشق ازدواج وخونه وبچه

ویه روز که سنی ازت گذشته چیزی برای عاشق شدنش باقی نذاشتی 

دنبال یک عشق بی انتها می گردی چیزی که اگر عاشق ش شدی عاشقت باشه.

اما دیر به اینجارسیدی چون اون وقت عزراعیل عزیز میاد بغلت می کنه.

اربعین داره میاد.

اوجنس بنجل رو هم می خره.

همه ی عشقات رو بفروش ویک عشق تازه بخر.

خدا.

خدا رو بخر.

امام حسینت می تونه اصلا اهل معامله های سنگینه حتی اگر سنگینی بارت از عالم هم بشتر باشه وارزشش همه درد ورنج معصیت وحتی بدبوترین بار باشه.

بسم الله.

السلام وعلیک یا ابا عبدالله

گاهی کسی را می شناسیم!

سالها!

اما انگار برایمان غریبه می شود!!؟ یکباره

وقتی نمی توانیم درکش کنیم. وقضاوت می کنیم وعجب قضاوتی!

یادمان نرود ایمان درسختی ها مشخص می شود در قضاوت ها در ازمایش ها.

مولایمان علی علیه السلام فرمودند ایمان به ظاهر وزیاد نماز خواندن وروزه گرفتن نیست.

واهل ایمان را اهل ایمان می شناسند.

سلام به همه دوستان خصوصا مجرد ها.

چندروز پیش دستگاه های اماری کشور اعلام کردند  هر پنج ازدواج در کشور شش طلاق در پی دارد.

یک کتاب خوب براتون می زارم بخونید بدونید بیندیشید وبعد ازدواج کنید.

کتاب جامع وخوبیست.

                                                                             "مطلع مهر"

برای دانلود روی مطلع مهر کلیک کنید.

حسین جان چه بگویم که بدان وصف شوی!

من بی سروپا که باشم که تو را وصف کنم

حسن جان

برای تو می نویسم.دقیقا برای تو.

دوستت دارم.بااین که نمی شناسمت.

ازتودورم.

اما باز هم دوستت دارم.

خودت خوب می دانی.

انگار ساخته شده ام برای تو

وتو هستی فقط برای من.

.

.

.

.

همه ی حرف هاییم رازدم.

از صمیم دل می گوییم دوستت دارم خدا.

سلام.به همه خصوصا بقیة الشهداء.

خوش بحال دکتر،حاج محمود رو می گم،پرکشید وآسوده شد از دنیای دنی.

به همه ی برو بچه های شهدایی تبریک وتسلیت می گم.

راستش دلم برا دکتر بجوری تنگ شد.

درسته چندباری بیشتر ندیده بودمش اما هروقت می دیدمش بر مشامم می رسید هر لحظه بوی شهداء

روحش شاد.

وقتی سر نفسم را بریدم وگفتم دیگر آسوده شده ام.

چاقو را به کناری انداختم ونشستم تا نفسی تازه کنم.

ناگهان دیدم کسی شانه هایم را شروع کرد به ماساژ دادن.

سربلند کردم ودیدم نفسم هست.

وعجیب است که از جمیع شرور فقط یکبار به خدا پناه می بریم واز این نفس اماره سه بار.

معوذتین بخوان جانا!

عیدتون مبارک