تقدیم به تو که به... سر نمی زنی
مرگ یعنی زندگی در دل مردگی ،مرگ یعنی لحظه ها را با شراب عشق شستن،مرگ یعنی بفکر همسایه نبودن،مرگ یعنی او گرسنه است،مرگ یعنی او از نداری روزه دار است،مرگ یعنی او لباسی چون ندارد امشب نیامد،مرگ یعنی او در خجالت مرده است وتو انگار نه انگار،ولی انگار او نمرده است ،همان او که دیشب در نمازش ،برای روزی تو دعا می کرد ،برای زندگی ،برای بندگی ،اوبرای عاقبت تو دعا می کرد،دلم می خواست برای یک لحظه ،لحظه ای که جای تو، او بود چه می کرد،ولی خوب می دانم که جانش را به تومی داد،ای غافل از همسایه ات.