1. «عصمت» برگرفته از کلمه «عصم» به معناى نگهداشتن و مانع شدن است([1]) و در اصطلاح «نیروى درونى است که شخص را از گناه و حتى از خطا و اشتباه منع مى کند»([2]) و طبق تعریف دیگر «عصمت لطفى است از طرف خداوند، که شخص را از انجام فعل قبیح باز مى دارد([3])، به این معنا که انسان در اثر ایمان و شناخت و یقین کامل، داراى روحى مى شود که با کمال آزادى و آگاهى هرگز نه تنها گناه نمى کند بلکه اندیشه و فکر گناه هم در ذهن او خطور نمى کند([4]).
2. در اصل عصمت انبیاء، بین مسلمین هیچ اختلافى نیست، ولى در مراتب آن اختلاف وجود دارد. شیعیان قائلند که انبیاء از انجام هر گناهى چه عمداً و چه سهواً و چه نسیاناً معصوم هستند، ولى اکثر اهل سنت معتقدند که انبیاء از گناه صغیره اى که سهوا انجام شود معصوم نیستند و ممکن است که شخص نبى گناه صغیره سهوى انجام دهد و همچنین عصمت را فقط در زمان نبوت قبول دارند([5]) نه قبل از آن.
3. منظور از عصمت پرهیز از کارهایى است که از نظر شرعى حرام است نه امورى که به آن ها مجازاً عصیان و گناه گفته مى شود.
ـ با توجه به مطالبى که اشاره شد، علت استغفار انبیاء و ائمه و این که آیا این عمل آن ها نشان دهنده نقص و نداشتن عصمت نیست باید بگوییم که:
اولا: گاهى اوقات به ترک مستحب یا انجام فعل مکروه، گناه و عصیان گفته مى شود و به همین خاطر انبیاء و امامان معصوم به خاطر بزرگى مقام و شأن و جلالى که داشته اند ترک بعضى از مستحبات و انجام بعضى از مکروهات را شایسته مقام خود نمى دیدند ولذا به آن گناه و عصیان مى گفتند و از آن استغفار مى کردند([6]).
مقام خاص انبیاء و اولیاء چنین مى طلبد که آنان کارى که شایسته مقام ربوبیت نیست مرتکب نشوند و آن کار را زشت و قبیح بشمارند و این به خاطر شناخت عمیق آنان از خداوند و مقام ربوبى اوست. پس اگر انبیاء به گناهى اعتراف مى کنند و طلب استغفار مى کنند معنایش این نیست که گناه به معناى فقهى و شرعى مرتکب شده اند، بلکه به این معناست که کار آنان شایسته مقام ربوبى خداوند نبوده است و به تعبیر دیگر ترک اولى کرده اند چنان که بعضى از مفسرین در مورد کار حضرت آدم(ع) که موجب خروج او از بهشت شد، گفته اند کار او از قبیل ترک اولى بوده است.([7])
البته باید توجه داشت کارهایى که انبیاء و معصومین ـ علیهم السلام ـ براى خود گناه مى دانند، باعث آتش جهنم و عذاب هاى آخرت نیست و استغفار از این کارها هم به خاطر رهایى از آتش جهنم نیست، زیرا اصلا کارى که موجب آتش جهنم شود از آن ها سر نمى زند، بلکه این کارها فقط باعث مى شود که از عنایات و توجهات خاص اللهى و مقاماتى که ما اصلا عقلمان قدرت فهم آن ها را ندارد، محروم شوند... و استغفارشان به خاطر بازگشت به مقامات اولیه اى است که قبل از انجام این کارها داشته اند و یا اصلا براى رسیدن به مقامات والاترى است که در اثر انجام این کارها از رسیدن به آنها محروم شده اند.
ثانیاً: انبیاء تمام کمالات و علوم و فضایل خود را از ناحیه خداوند مى دانند و اگر این فضل و لطف از جانب خداوند نبود چه بسا آنان دچار معصیت و عصیان مى شدند، و در واقع آنان با استغفار و گریه و زارى به درگاه خداوند، به عجز خود در مقابل خداوند و فضل و انعام خداوند اقرار مى کنند، پس اگر انبیاء مى گویند «اَذنبت: گناه کردم» معنایش این است که اگر توفیق و فضل و لطف خداوند نبود مرتکب گناه مى شدم([8]).
ثالثاً: انبیاء در هر لحظه و زمان، در حال ترقى و تکامل و صعود به کمالات و پیمودن مدارج رشد و معرفت خدا بوده اند، و وقتى به گذشته خود مى نگریستند خود را در مرتبه پایین ترى از معرفت حق مى دیدند و در مقابل خداوند، خود را مقصر مى دانستند و از آن حالت گذشته خود استغفار نمودند([9]).
رابعاً: انبیاء چون به خداوند متعال و مقام ربوبى او معرفت و شناخت زیادى داشته اند، عبادات و طاعات خود را، لایق مقام او نمى دانستند، از این جهت، آن را نوعى قصور مى شمردند و از آن استغفار مى کردند([10]).
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. احمد بن فارس، معجم مقایس اللغة، مکتبة الاعلام الاسلامى، ذیل کلمه عصم، ج 4، ص 331.
[2]. محمدتقى مصباح یزدى، راهنماشناسى، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ص 121.
[3]. بحار، دار احیاء التراث العربى، ج 17، ص 94.
[4]. محسن قرائتى، درسهایى از قرآن، انتشارات اسلامى، ص 268.
[5]. بحارالانوار، ج 11، ص 90، شرح مواقف، جرجانى، شریف رضى، ج 8، ص 267.
[6]. بحارالانوار، همان، ج 25، ص 210.
[7]. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازى، دارالکتب الاسلامیه، ج 6، ص 123 و شرح المواقف، جرجانى، شریف رضى، ج 8 ص 267 ـ 268 و شرح المقاصد، تفتازانى، شریف رضى، ج 5، ص 50.
[8]. بحارالانوار، همان.
[9]. بحارالانوار، همان.
[10]. بحارالانوار، همان.