این تقدیر خوش یمن برای نظام اسلامی در همان سال های ابتدایی دهه 60، با اقدامات بنیادین تنی چند از افراد اصلی انقلاب من جمله شهید بهشتی، شهید مطهری، علامه مصباح و حتی افراد دیگری چون عبدالکریم سروش رقم خورده و موجبات فروریختن تام و تمام هیمنه پوشالی ایدئولوژی های غرب و شرق در داخل کشور و به تدریج در دیگر کشورهای جهان شد؛ و این اقدامات چیزی نبود جز مباحثه ها و مناظره های علمی و منطقی در فضایی آرام و به دور از هر گونه تشنج و التهاب بر سر موضوعات کلیدی و نقاط تفرق و ضدیت ایدئولوژی های رایج در میان مردم جامعه، همچون مارکسیسم، لیبرالیسم و کمونیسم با نظریه های ناب اسلام.
مباحثاتی که با پرچم آزادی اندیشه و آزادی بیان واقعی، در اندک زمانی پس از وقوع انقلاب از مقام تئوری - که جزء اصول بنیادین این نظام تازه متولد شده نیز به شمار می آمد، خارج شد و با ورود به صحنه عمل بزرگان و مدعیان هر گرایش فکری و اعتقادی متضاد با اسلام را وادار به نشستن در پشت کرسی های آزاد اندیشی نمود و موجبات درهم شکستن تمامی اصول جهان بینی های دنیوی و لائیک و اثبات الهی، کامل و بی نقص بودن تئوری اسلام ناب را فراهم آورد.
این کرسی های آزاد اندیشی و اساساً آزاد اندیشی و آزادی بیان چون جزو لاینفک نظام اسلامی و برگرفته از مکتب شیعیان اثنی عشری بود توانست در تمام سی سال گذشته موضوعیت خود را در نظام اسلامی حفظ نماید و همچنان جزو محورهای اقتدار نظام محسوب گردد.
اما آزادی اندیشه و آزادی بیان در جمهوری اسلامی دارای مصالح و مبناهایی ست که به نظر می رسد به صورت حداکثری تنها در همان اوایل انقلاب فراهم آمد و پس از آن با رکودی نسبی مواجه شد. مصالحی که از دیدگاه شهید آیت الله مطهری به عنوان یکی از ایدئولوگ های انقلاب در سه پارامتر مهم جمع می شود.
اول آنکه کسی که در جایگاه مدافع نظرات متضاد با اسلام حاضر می شود به هدف نفاق در جامعه سخن نگوید و از جایگاه اسلام، حرف های کمونیستی، مارکسیستی و ... بر زبان نیاورد و در قامت یک کمونیست، مارکسیست و ... حاضر شود. دوم آنکه اگر قرار است مباحثه و مناظره ای باشد حتماً باید از هر دو تفکر، مدافعانی آگاه و متخصص حضور داشته باشند و نهایتاً آنکه برگزاری کرسی های آزاد اندیشی در جمع اهل آن باشد و نه در میان عامه مردم.
اما تاریخ انقلاب نشان می دهد که دو جریان همواره با آزاد اندیشی و آزادی بیان مشکلات فراوانی داشته اند و هیچ گاه نتوانسته اند حدود و ثغور آن ها را رعایت کنند. یک گروه جریان متحجرین در جامعه که بارها و بارها مخالفت خود را با ابراز عقاید و نظرات مختلف اعلام داشته و اعمال نموده است و دیگری جریان متجددین و شیفتگان غرب که آنها نیز همواره با لاابالی گری و ایجاد همهمه و هیاهو اجازه شنیده شدن نظرات دیگران را نداده اند. این دو جریان در جامعه همواره به مثابه دو لبه تیز شمشیری بوده اند که آزادی و عدالت را در قتلگاه جهالت ذبح کرده اند.
جریان تحجر در اوایل دهه 1370 تحت لوای کارگزاران سازندگی فضای رکود و سکوت سیاسی را به بهانه توسعه اقتصادی در کشور، حاکم نمود و بیش از هرجای دیگر فشار خود را بر دانشگاه ها برای جلوگیری از بلند شدن صدای آزادی خواهی دانشجویان وارد آورد.
چنانی که موجبات اعتراض رهبر انقلاب نیز فراهم آمد و ایشان در همان زمان فرمودند که خداوند لعنت کند کسانی را که نمی خواهند دانشجوی ما سیاسی باشد و فضای سیاسی در دانشگاه های کشور شکل بگیرد.
از سویی دیگر جریان متجدد با اسم و پرچم آزادی بیان و آزادی اندیشه تیشه های نفاق و عناد خودرا بر ریشه هر چه بود زد و با ساختارشکنی باعث ایجاد ابتذال و انحراف در جامعه و در میان دانشجویان شد. در همین دوره بود که عده ای از تریبون های رسمی دولتی سخن از وارد بودن انتقاد به خدا و استیضاح امام معصوم (ع) به میان می آوردند.
این دو جریان همیشه با مبانی اساسی انقلاب دارای تعارض بودند و در حالی که امام (ره) و رهبری انقلاب همواره معنویت، عدالت و آزادی را سه مفهوم کلیدی انقلاب می دانستند و رابطه ای دقیقی برای آن ها بر می شمردند، سعی بر درهم زدن شاکله های زیربنایی نظام اسلامی داشتند. چرا که در اندیشه امام خمینی -ره- همواره عدالت در چارچوب معنویت و آزادی در چارچوب عدالت تحقق می یابند و در اندیشه این دو گروه این چنین رابطه های کاملاً بی معناست و اباحی گری در صدر تفکراتشان نمود یافته است.
این چنین بود که رهبر انقلاب همزمان با جولان این افراد، چاره ی این ظلم و ستیز را طی رهنمودهای خود به جامعه علمی کشور به خصوص دانشجویان تزریق نمودند. چنانکه ایشان از سال ها پیش تاکید فراوانی بر شکل گیری کرسی های آزاد اندیشی نمودند و آن را گره گشای تحجر و تجدد دانستند.
هرچند که عده ای این کرسی ها را یک بازی سیاسی و سوپاپ اطمینانی برای تخلیه انرژی دانشگاه های کشور می دانند، ولی واقعیت چیز دیگری ست. حقیقت آن است که آزاداندیشی از مبانی و شالوده های نظام اسلامی و از شعارهای اصلی انقلاب است که همواره از سوی رهبر انقلاب بر آن تاکید شده است.
اما در مقام آسیب شناسی هم باید متذکر شد که تا به حال این کرسی ها به شکل قابل قبولی در سطح دانشگاه های کشور شکل نگرفته اند و این خود معطوف به دلایل متفاوتی است. اول آنکه نهادهای درگیر با این مباحث چون وزارت علوم و حتی نهاد رهبری، با بروکراتیزه نمودن بحث کرسی های آزاد اندیشی در نقش ترمزی بزرگ برای تحقق این مطالبه رهبر انقلاب پدیدار شدند و از سویی دیگر جریان ارزشی در میان دانشجویان نیز مقصر بوده و کم کاری خود را باید به دوش گرفته و نسبت به این کم کاری از محضر رهبر انقلاب عذرخواهی کند.
البته نباید فراموش ساخت که دلیل سومی را نیز برای عدم تحقق کرسی های آزاداندیشی در دانشگاه ها می توان متصور بود؛ و این حضور همان عده ایست که با پرچم آزاد اندیشی همواره جلسات مناظره را با بانداژهای فراوان خود ملتهب نموده و به تشنج کشیده اند.
این گروه همواره سعی نموده با صحنه سازی، دروغ و ایجاد التهاب، سرپوش قابل توجهی بر ضعف منطق و استدلال خود بگذارد و این گونه سخن خود را غالب نماید؛ لذا امید است با رفع هرچه زودتر موانع یاد شده و همت هرچه بیشتر دانشجویان و مسئولین، این مطالبه رهبر انقلاب در متن جریان دانشجویی و در کف دانشگاه های کشور به نحو مطلوبی محقق شود و موجبات طراوت هرچه بیشتر جامعه و افزایش بینش و بصیرت عمومی را به همراه داشته باشد.

 

 

 

منبع: روزنامه کیهان 1390/9/8