خروسی با شیر دوست بود.مسیری را می رفتند.شب رسید،قصد ماندن کنار درختی کردند،خروس رفت بالای درخت ومشغول استراحت شد،وشیر پایین درخت،سحر رسید وخروس بانگ طلوع برداشت،روباهی رد می شد عجیب گرسنه،رو به خروس گفت بیا پایین با هم نماز جماعت بخوانیم،خروس پاسخ داد باشد نماز بخوانیم اما امام جماعت پایین درخت است من موذنم،روباه تا چشمش به امام افتاد غالب تهی کرد.

!!!

نتیجه اول:

زبان گویای کسی باش که فقط نام امامش پشت هر دشمنی را بلرزاند چه رسد هیبتش.

نتیجه دوم:

به گوش هایتان اعتماد نکنید که بصیرت از راه گوش کسب نمی شود. باز بودن چشم فقط کافی نیست دیدن هم لازم است.

نتیجه سوم را شما بنویسید.

................................ .





برچسب ها : بصیرت  ,